از کجا شروع شد؟

از آن روزی که قهقه های دختران به ظاهر چادری...در حضور پسرهای هم کلاسی...

همان روزی که دیدم چادر برایشان خسته کننده بود...دست و پا گیرشان بود...توی کلاس...چادر نداشتند...به راهرو که میرسیدند...چادر سر میکردند...

انگار که کلاس همه را به هم محرم میکند...

از همان روزی که روسری ساتن نارنجی و زرد و قرمز...محجبه ها را رنگی کرد...رنگی تر از جعبه مدادرنگی...

از همان روزی که لاک قرمز و بنفش دخترچادری ها...

همان روزی که شرمشان نشد از نشستن کنار نامحرم...

همه اینها که گفتم...نشانه همه چادری ها نبود...

خیلی ها هم بودند...که دلگرمی ام بودند...که وقارشان زبانزد بود...

هرچه که بود...شروع شد...

به نام خدایمان...